شب هست شب، یک شب دم کرده و خاک رنگ رخ باخته است باد نو باوهء ابر، از بر کوه سوی من تاخته است. هست شب،همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا هم ازین روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را با تنش گرم بیابان دراز مرده را ماند در گورش تنگ به دل سوختهء من ماند به تنم خسته که می سوزد از هیبت شب! هست شب آری شب. "نیما یوشیج"
[ شنبه 90/10/24 ] [ 3:21 عصر ] [ تیله بن بالادهی ]
[ نظرات () ]