آقا،میان این همه زائر بدون شک
آن کس برنده است که قلبش شکسته است
از هر چه هست و نیست،شبی دل بریده است
حالا پرنده ای که به بامت نشسته است
حس میکنم که حال مرا درک می کنی
این که من از زمین و زمان دل بریده ام
من خواب دیده ام که پرم از نوازشت
من خواب ،یک ستاره پرنور دیده ام
کار جنون من به تماشا کشیده است
این عطر عشق توست که بر من وزیده است
شاید مسیح گونه دمت در شبی غریب
در روح و جان خسته این تن دمیده است
مولای مهربان غزل های عاشقی
بی تو خزانی اند،تمام بهارها
بی شک بدون عشق شما روی ریلها
بی راهه رفته اند تمام قطارها
از غصه هام جز تو کسی باخبر نشد
پروانه اسیر منم دست پیله ها
آقا،کنار پنجره فولاد را ببین
غمگین نشسته است کس پشت میله ها...