سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تلون دره
قالب وبلاگ

شب
هست شب، یک شب دم کرده و خاک
رنگ رخ باخته است
باد نو باوهء ابر، از بر کوه
سوی من تاخته است.
هست شب،همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم ازین روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را
با تنش گرم بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوختهء من ماند
به تنم خسته که می سوزد از هیبت شب!
هست شب آری شب.

"نیما یوشیج
"


[ شنبه 90/10/24 ] [ 3:21 عصر ] [ تیله بن بالادهی ] [ نظرات () ]

وقتی یه سر بالایی می بینی و تخته گاز می دوی.
از نفس می افتی.            
فکر میکنی وقتی اون بالا برسی ،رسیدی.
ولی نه!                              
تازه می بینی ،تا چشم کار می کنه ،سر بالاییه.


[ شنبه 90/10/24 ] [ 3:5 عصر ] [ تیله بن بالادهی ] [ نظرات () ]

اگر ،آسمان می بارد،و تو بدون چتر هستی...
اگر،همه در ها بروی تو قفل شده اند...
اگر،به هیچ کدام از آرزوهایت نرسیده ای...
اگر،از هیچ کسی وفا ندیده ای ...
اگر،از خوشبختی فاصله داری ...
اگر،هیچ کسی تو را نمی فهمد و تو تنهایی...
اگر،احساس ناکامی و شکست داری...
پس ثو باید از "عینک سبز"استفاده کنی و با خود بگویی همه اینها نشانه هایی هستند برای من و "من"باید روی افکار و اعمالم متمرکز شده و در آنها تغییری به وجود بیاورم. خوشبختی یعنی اینکه تا افکار و اعمالم تغییر نکند هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. خوشبختی یعنی "اگرها" تنها به دست من،به "بایدها"تغییر میکنند.خوشبختی یعنی شیشه عینکم باید تغییر کند.


[ شنبه 90/10/24 ] [ 2:35 عصر ] [ تیله بن بالادهی ] [ نظرات () ]

 

آقای من...
تو آیی و من در لابه لای اطلسی ها!
زمزمه دلنشین گام هایت را می شنوم...
بغض باران در گلویم ریشه کرده است
صاعقه هر لحظه قلبم را می شکند...
آقای من...
تا کدامین جمعه زیر رگبار انتظار به آمدنت گل نرگس بیاوریم؟!
آقای من !ای خوب بیا که آسمان آبی نیست!محبتی باقی نیست،بیا که دیری است. مهربانی هایمان کافی نیست...
بهر چه خوب تر اندر جهان نظر کردم
که گویمش به تو ماند،تو خوبتر زآنی.


[ جمعه 90/10/23 ] [ 2:29 عصر ] [ تیله بن بالادهی ] [ نظرات () ]

قریب به چهل روز گذشته دست ها سایبان چشمان شده اند ،در بیابان تشنه و برهوت گردو خاکی از دور می توان دید ... فاصله کمرنگتر می شود و اگر گوش دل دهی می شنوی بی قراری زنگ قافله را ...آری !کاروانی می آید ...حضرت زینب (س)از راهی دور می آید ...و زمزمه های سوگ شام ،غم اسیری او را به نجوا نشسته اند...کاروانی می آید لبریز غم ولیک فاتح قله جوانمردی و شکوه ...
زنگ کاروان بی قراری می کند و طنین نام بزرگانی را زمزمه می کند که قریب به چهل روز است که چونان صد چمن گل در خاک آرامیده اند ...
آری!زینب (س)است که از کاروان اسیر ی می آید به کربلا...نگاه می دارد محزون بر خیمه هایی که در همین جا علم گردیده بود...نگاه می گرداند به هر سو ...بوی عشق می آید اینجا ...مسلخ عشق است اینجا...می اندیشد به کودکان به اسیری رفته، همان کودکان که به هنگام بر پا شدن خیمه ها ،هنگامه پیاده شدن بوسه ای از رخ عمو یشان عباس(ع)گرفته بودند...
همان عمویی که رقیه (س)را بر دوش گرفته بود ...همه جای اربعین معناگر تلخی فراق است برای زینب (س)و کاروان برگشته از اسیری شامیان هزار چهره...اربعین بهار جاودانه تمام دلهای ستمدیده است ...از خاک تا ابدیت افلاک پیروزی خون بر شمشیر را فریاد می کنند...
باز هم بوی صبحگاهان در صحرا می وزد و انگار که عشق در را می کوبد سر عالم به زیر است از آن همه که بر رخساره زینب (س)است...
کاروان رسید ،هر کدامشان چونان برگهای خزان زده پاییزی تا به گودال قتلگاه رسیدند خود را از شترها ی بدون محمل بر زمین انداختند...زینب (س)پیاده می شود و حلقه ی اشک توان دیدن را از چشمانش گرفته...همین جا بود که عباس (ع)و علی اکبر (ع)برای پیاده شدن عقیله بنی هاشم پا رکاب کرده بودند...حالا کجایند؟!علی اکبر(ع)چونان گل پرپر شده و عباس(ع)سخت بود و گران حال به دیگر سقایی است که امید زنان و کودکان باشد و هم بازی رقیه (س)...نه رقیه ای (س)است عزیز ترین و نازنین ترین هم بازی عمو...
همشان رخ در نقاب خاک کشیده اند ...بر گودال رسید،همان جایی که حنجر بریده حسین(ع)فرباد تاریخ را فریاد کرد...
می اندیشد و از هر سو صدای زجه مادران فرزند از دست داده ،همسران شوهر از داده ...آه که سخت ...به رباب (س)می نگرد که گوشه ای را اختیار کرده که حنجرش دریده شده با پیکانی سه شعبه...دیگر نمی رسد صدای شیر خواره تشنه...
نه رقیه(س)است و نه علی اصغر(ع)...حیرتی دارد این اربعین...سربازانی کوچک ولیکن بزرگتر از تمام گستره تاریخ...
تلخی فراق حسین در گوشه گوشه اربعین جاری است...پرستوها در غم فراق اربعین پرواز را فراموش کردند و همگی غزل اندوه سرودند...
اربعین بیت الغزل نجات است و پرچم دار رهایی اسارت تمام مظلومان جهان...بیانگر تفسیر خون و پیروزی نور بر ظلمت ...عشق از کربلا و اربعین است که ماندگارترین گشته است.اربعین یاد آور مردی است که اسوهء ایستادگی در برابر بزرگترین ظلمها هستند...
یاد آور بغضهای گره خورده را به فریاد نشستن و قریب تنهایی خاکیان را به سایبان عشق افلاکیان پیوند دادند...اربعین نهایت غم از دست دادن عشق است...
ملیکن به هر جا بنگری عشق جاری است ...چرا که ظلم در کربلا به خیال مذبوحانه اش شکایت عشق را ...سر بریدهء فریاد عدالت را...حنجره ها درید از نو شکفته گان مهربانی ...مشکهای سیرابی را درید...عطش را با تیر سه شعبه جواب داد...خیمه ها را به غارت کینه و نفرت برد...دخترکان یاس را به کنج خرابه ها کشانید...مادران شیر خواره را از دست داده را به سوگ نشاند...گوشواره های عشق را از گوش ستاره ها ربود...سلطان عشق را به مسلخ برد...خورشید را به اسیری برد...
سلام بر حسین و کربلا...سلام بر زینب (س)و اسارت و صبر ...سلام بر اربعین و لبان تشنه سقای کربلا...سلام بر آنها که عطر بهشت را می توان از نامشان استشمام کرد...
سلام ما کوچکتر از کوچکان به ساحت رادمردان کربلا و شیرزنان اربعین ...فراموش نخواهیم کرد از آدم(ع)تا خاتم(ع)...


[ جمعه 90/10/23 ] [ 12:25 عصر ] [ تیله بن بالادهی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

خدایا نمی گویم دستم بگیر،عمری گرفته ای مبادا رها کنی.
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 72437